معرفی کتاب عشق کافی نیست اثر مارک منسن
کتاب عشق کافی نیست اثر دیگر مارک مانسون ، نویسنده کتاب “هنر ظریف رهایی از دغدغه ها” است فردی که امضای خود را در مورد موضوعی که کار خود را با پوشش دادن روابط آغاز کرده است ، می گوید: همه ما به عشق احتیاج داریم … اما عشق کافی نیست .
در کتاب عشق کافی نیست ، شنوندگان در طی شش فصل پنج فرد واقعی را دنبال می کنند که در موقعیت های نامناسب عاشقانه هستند ، از اعتیاد به برنامه های دوستیابی تا امور زناشویی گرفته تا تخیلات پوچ. در فواصل منظم ، آنها با مارک اعلام حضور می کنند ، داستان های خود را به اشتراک می گذارند و برخی از توصیه ها را دریافت می کنند. وقتی شنوندگان این مکالمه های صریح ، خنده دار و مهیج را دنبال می کنند ، یاد می گیرند که وقتی احساس آسیب پذیری می کنند چگونه باید برای خود بایستند. آنها هم چنین خواهند آموخت که چگونه تصورات ما صمیمیت را از بین می برد و چگونه عمیق ترین آرزوها می توانند ما را به دردسر بیندازند ، در حالی که همچنین یاد می گیرند چگونه شهامت گفتن و شنیدن آن کلمه ضروری “نه” را پیدا کنند. شنوندگان یاد می گیرند که چگونه دوست داشته باشند. و خواهد آموخت که عشق کافی نیست .
بسیاری از ما عشق را ایده آل می کنیم. ما آن را بعنوان یک درمان عالی برای همه مشکلات زندگی می دانیم. فیلم ها و داستان های ما و تاریخ ما همه آن را به عنوان هدف نهایی زندگی ، راه حل نهایی برای همه درد و مبارزه ما جشن می گیرند. و چون عشق را ایده آل می کنیم ، آن را بیش از حد ارزیابی می کنیم. در نتیجه ، روابط ما بهایی می پردازد.
وقتی باور کنیم که “همه آنچه ما نیاز داریم عشق است” ، پس مانند لنون ، به احتمال زیاد ارزشهای اساسی مانند احترام ، فروتنی و تعهد نسبت به افرادی که به آنها اهمیت می دهیم را نادیده بگیریم. از این گذشته ، اگر عشق همه چیز را حل می کند ، پس چرا باید با همه چیزهای دیگر زحمت کشید؟
اما اگر مانند رضنور ، معتقد باشیم که “عشق کافی نیست” ، پس می فهمیم که روابط سالم بیش از احساسات ناب یا احساسات والا نیاز دارد. ما می فهمیم که موارد مهم تری در زندگی و روابط ما وجود دارد تا اینکه صرفاً عاشق باشیم. و موفقیت روابط ما به این ارزش های عمیق تر و مهم تر بستگی دارد. در ادامه به بررسی دقیق تر کتاب عشق کافی نیست می پردازیم.
سه حقیقت در مورد عشق از کتاب عشق کافی نیست
مشکل آرمانی کردن عشق این است که باعث می شود ما انتظارات غیر واقعی از آنچه واقعاً عشق است و آنچه می تواند برای ما انجام دهد ، داشته باشیم. این انتظارات غیرواقعی در وهله اول روابطی را که برایمان عزیز است خراب می کنند. اجازه دهید به شما توضیح دهم:
۱. عشق با سازگاری برابر نیست. این که عاشق کسی شده اید لزوماً به این معنی نیست که او شریک خوبی برای طولانی مدت بودن با شما است. عشق یک روند عاطفی است. سازگاری یک فرایند منطقی است. و این دو خیلی خوب به هم نمی خورند.
ممکن است عاشق کسی شویم که رفتار خوبی با ما نداشته باشد ، حال ما نسبت به خودمان را بدتر کند ، به ما احترام نگذارد.
ممکن است عاشق کسی شوید که آرزوها یا اهداف زندگی متفاوتی با اهداف ما دارد ، که عقاید فلسفی یا جهان بینی متفاوتی دارد که با احساس واقعیت ما درگیر است.
ممکن است عاشق کسی شوید که شما را خوشبخت کند
ممکن است عکس آن باشد اما درست است.
واقعیت این است که قبل از شروع اشتباه شده است
هنگام آشنایی و جستجوی شریک زندگی ، باید نه تنها از قلب بلکه از ذهن خود استفاده کنید. بله ، شما می خواهید کسی را پیدا کنید که قلب شما را به لرزه درآورد. اما شما همچنین باید ارزش های یک شخص ، نحوه رفتار آنها با خودشان ، رفتار آنها با نزدیکان ، جاه طلبی ها و به طور کلی جهان بینی آنها را ارزیابی کنید. چون اگر عاشق شخصی شوید که با شما سازگار نیست … خوب ، همانطور که یک بار مربی اسکی از South Park گفته است ، اوقات بدی خواهید داشت.
۲. عشق مشکلات رابطه شما را حل نمی کند. من و همسر اولم دیوانه وار عاشق هم بودیم. ما همچنین در شهرهای مختلف زندگی می کردیم ، هیچ پولی برای دیدن هم نداشتیم ، خانواده هایی داشتیم که از یکدیگر متنفر بودند و هر زمان که دعوا می کردیم ، روز بعد به هم برمی گشتیم . هیچ یک از این چیزهای کوچک مهم نیستند زیرا ما عاشق هستیم و راهی برای حل آن پیدا خواهیم کرد و همه چیز عالی خواهد بود ، فقط شما صبر کنید و ببینید. عشق ما باعث شد احساس کنیم در حال غلبه بر مسائل خود هستیم ، وقتی در سطح عملی ، هیچ چیز تغییر نکرده بود.
همانطور که می توانید تصور کنید ، هیچ یک از مشکلات ما برطرف نشد. دعواها تکرار شد. بحث ها بدتر شد. ناتوانی ما در دیدن همدیگر بیشتر شد. هردوی ما تا حدی خود را جذب کرده بودیم که حتی نمی توانستیم به طور موثری با آنها ارتباط برقرار کنیم. ساعت ها و ساعت ها مکالمه تلفنی بدون هیچ حرفی. با نگاه به گذشته امیدی به دوام آن نبود. با این حال ما آن رابطه را برای سه سال لعنتی حفظ کردیم!
بالاخره عشق همه را احاطه می کند ، درست است؟
جای تعجب نیست که این رابطه شعله ور شد وسقوط کرد. درس بزرگی که من از آن گرفتم این بود: گرچه عشق ممکن است باعث شود شما در مورد مشکلات روابط خود احساس بهتری داشته باشید ، اما در واقع هیچ یک از مشکلات رابطه شما را حل نمی کند.
رابطه سمی به این ترتیب است. غلتک احساسات مست کننده است، هر یک از احساسات حتی مهم تر و معتبرتر از مورد قبلی هستند ، اما مگر اینکه یک پایه ثابت و عملی در زیر پای شما وجود داشته باشد ، بالاخره موج احساسی بالا می آید و همه را از بین می برد.
۳. عشق همیشه ارزش این را ندارد که خود را فدا کنید. یکی از مشخصه های تعیین کننده دوست داشتن یک شخص این است که شما می توانید خارج از خودتان و نیازهای خود فکر کنید تا از یک شخص دیگر و نیازهای او نیز مراقبت کنید
اما سوالی که به اندازه کافی مرتباً مطرح نمی شود این است که دقیقاً چه چیزی را فدا می کنید و آیا ارزش آن را دارد؟
در روابط عاشقانه ، طبیعی است که هر دو نفر گهگاه خواسته های خود ، نیازهای خود و وقت خود را برای یکدیگر فدا کنند. من می گویم که این طبیعی و سالم است و بخش عمده ای از آن روابط را بسیار عالی می کند.
اما وقتی می خواهیم عزت نفس ، بدن جسمی ، جاه طلبی ها و هدف زندگی خود را قربانی کنیم ، فقط برای اینکه با کسی باشیم ، همان عشق مسئله ساز می شود. یک رابطه عاشقانه قرار است هویت فردی ما را تکمیل کند ، به آن آسیب نرساند و جایگزین آن نشود. اگر در موقعیت هایی قرار بگیریم که رفتارهای بی احترامی یا توهین آمیز را تحمل می کنیم ، اساساً این همان کاری است که انجام می دهیم: به عشق خود اجازه می دهیم ما را از بین ببرد و ما را نفی کند ، و اگر مراقب نباشیم ، این کار ما را ترک خواهد کرد به عنوان پوسته ای از شخصی که ما در گذشته بودیم.
هم چنین بخوانید: معرفی کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
تست دوستی
یکی از قدیمی ترین توصیه های رابطه در کتاب این است که “شما و شریک زندگی خود باید بهترین دوستان باشید.” اکثر مردم به این توصیه مثبت می نگرند: من باید مثل اینکه با بهترین دوست خود کار می کنم با شریک زندگی ام وقت بگذارم. من باید مثل شریک زندگی ام مثل دوست صمیمی ام لذت ببرم.
اما مردم همچنین باید این موضوع را از جنبه منفی هم ببینند: آیا رفتارهای منفی همسرتان را در بهترین دوست خود تحمل می کنید؟
به طرز حیرت انگیزی ، وقتی این سوال را صادقانه از خود می پرسیم ، در بیشتر روابط ناسالم و وابسته ، پاسخ “نه” است.
من زن جوانی را می شناسم که تازه ازدواج کرده است. او دیوانه وار عاشق شوهرش بود. و علی رغم این واقعیت که او بیش از یک سال “مردد” بود ، هیچ علاقه ای به برنامه ریزی عروسی نشان نمی داد ، اغلب او را برای رفتن به مسافرت های موج سواری با دوستانش جلب می کرد ، و دوستان و خانواده اش نگرانی های نه چندان ظریفی در مورد او داشتند ، به هر حال او با خوشحالی ازدواج کرد.
اما هنگامی که اوج عاطفی عروسی از بین رفت ، واقعیت آغاز شد. با گذشت یک سال از ازدواج آنها ، او هنوز “مردد” است ، اگر او برای او شام نپزد عصبانی می شود و هر وقت شکایت کرد به او می گوید که “مغرور” است.
و او به این وضعیت وارد شد زیرا هر سه حقیقت سخت بالا را نادیده گرفت. او عشق را ایده آل کرد. با وجود اینکه تمام پرچم های قرمز رنگی که هنگام معاشرت با وی برافراشته بود ، به او سیلی زدند، او معتقد بود که عشق آنها نشان دهنده سازگاری رابطه است. اینطور نبود هنگامی که دوستان و خانواده اش نگرانی های منتهی به عروسی را مطرح کردند ، وی معتقد بود که عشق آنها سرانجام مشکلات آنها را حل خواهد کرد. اینطور نبود و حالا که همه چیز به یک انبوه افتاده بود ، او به دوستانش نزدیک شد
مشاوره در مورد اینکه چگونه او می تواند خود را بیشتر فدا کند تا کار کند.
و حقیقت این است ،
چرا ما در روابط عاشقانه خود رفتاری را تحمل می کنیم که در روابط دوستی هرگز و هرگز تحمل نخواهیم کرد؟
تصور کنید اگر دوست صمیمی شما نزد شما نقل مکان کرد ، مکان شما را زباله دانی کرد ، از یافتن شغل یا پرداخت اجاره امتناع کرد ، از شما خواست که برای آنها شام بپزید ، هر زمان که شکایت کردید عصبانی شده و فریاد بزنید. این دوستی سریعتر از دوران بازیگری پاریس هیلتون خواهد بود.
یا موقعیت دیگر: همسر مردی که آنقدر حسادت می کرد که برای همه حساب های خود کلمه عبور می خواست و اصرار داشت که وی را در سفرهای کاری خود همراهی کند تا مطمئن شود توسط زنان دیگر وسوسه نشده است. این زن مانند NSA بود. زندگی او عملاً تحت نظارت ۲۴/۷ بود او ارزش خود را به هیچ چیز کاهش داده بود. او به همسرش اعتماد نکرد که کاری انجام دهد. بنابراین او اعتماد خود را برای انجام هر کاری از دست داد.
با این حال او با او می ماند! چرا؟ چون او عاشق است!
این را بخاطر بسپارید: تنها راهی که می توانید از عشق در زندگی خود کاملاً لذت ببرید این است که انتخاب کنید چیز دیگری مهمتر از عشق در زندگی شما باشد.
در طول زندگی خود می توانید عاشق طیف گسترده ای از افراد شوید. می توانید عاشق افرادی شوید که برای شما خوب هستند و افرادی که برای شما بد هستند. شما می توانید از راه های سالم و راه های ناسالم عاشق شوید. می توانید وقتی جوان هستید و پیر هستید عاشق شوید. عشق بی نظیر نیست. عشق خاص نیست. عشق کم نیست.
اما عزت نفس شما همین است. توانایی اعتماد شما نیز همین است. در طول زندگی شما به طور بالقوه عشق های زیادی وجود دارد ، اما اگر احترام به خود ، عزت یا توانایی اعتماد به خود را از دست بدهید ، بازگرداندن آنها بسیار دشوار است.
عشق یک تجربه فوق العاده است. این یکی از بزرگترین تجربیاتی است که زندگی ارائه می دهد. و این چیزی است که همه باید آرزو داشته باشند آن را احساس کنند و از آن لذت ببرند.
اما مانند هر تجربه دیگری ، می تواند سالم یا ناسالم باشد. مانند هر تجربه دیگری ، نمی توان مجاز به تعریف ما ، هویت یا هدف زندگی ما باشد. ما نمی توانیم اجازه دهیم ما را از بین ببرد. ما نمی توانیم هویت و ارزش شخصی خود را فدای آن کنیم. زیرا در لحظه انجام این کار ، عشق خود را از دست می دهیم و خود را از دست می دهیم.
زیرا شما در زندگی بیش از عشق نیاز دارید. عشق عالی است. عشق لازم است. عشق زیبا است. اما عشق کافی نیست.
گزیده ای از کتاب عشق کافی نیست
به یاد داشته باشید که تنها راهی که میتوانید به طور کامل از عشق در زندگی لذت ببرید این است که تصمیم بگیرید به چیزی «مهمتر از عشق» در زندگیتان بپردازید.
میتوانید در زندگی خود عاشق افراد زیادی شوید. میتوانید عاشق افرادی شوید که برایتان مناسباند یا مناسب نیستند. میتوانید به شیوههای سالم و ناسالم عاشق شوید. میتوانید در جوانی یا در ایام پیری عاشق شوید. عشق منحصر به فرد نیست. عشق خاص نیست. عشق کمیاب نیست؛ اما عزت نفس اینگونه است، و همچنین شأن و تواناییتان در اعتماد کردن. به طور بالقوه در طول زندگیتان، ممکن است عشقهای زیادی داشته باشید؛ اما وقتی عزت نفس، شأن، یا تواناییتان در اعتماد کردن را از دست میدهید، به دست آوردن مجدد آنها کار بسیار دشواری است.
عشق تجربهای فوقالعاده است. یکی از بزرگترین تجاربی است که زندگی به ما تقدیم میکند و چیزی است که همه باید آرزوی احساسکردن آن و لذتبردن از آنرا داشته باشند؛ اما عشق مانند هر تجربهی دیگری، ممکن است سالم یا ناسالم باشد. مانند هر تجربهی دیگر، نباید اجازه بدهیم هویتمان یا اهداف زندگیمان را تعریف کند. نباید اجازه بدهیم نابودمان کند. نباید هویت و ارزش خودمان را قربانیاش کنیم؛ چون وقتی این کار را بکنیم، هم عشق را از دست میدهیم و هم خودمان را.
در زندگی، به چیزهایی بیشتر از عشق نیاز دارید. عشق عالی است، عشق ضروری است، عشق زیباست؛ اما عشق کافی نیست.
سایت کتابراه
فهرست کتاب عشق کافی نیست
- واقعاً چقدر خودتان را میشناسید؟
- اصول پنجگانه برای گرفتن تصمیمات بهتر در زندگی
- چگونه از طریق دردهایتان رشد کنید؟
- در جانبداری از متوسط بودن
- چگونه ناامنیتان را میخرند و میفروشند؟
- چگونه اصل هشتاد بیست را در زندگیتان اعمال کنید؟
- بهای پنهان شادی
- چرا باید داستان بخوانید؟
- چیزی را که عاشقش هستید پیدا کنید و اجازه دهید شما را بکُشد
- روشی کاملاً جدی برای یافتن جفت مناسب
- سه مرحلهی خودآگاهی
- شما به ده دلیل شکست میخورید
- عشق کافی نیست
- گوشی هوشمند، سیگار با لباس جدید
- نظریهی دلبستگی
- نُه دروغ ظریفی که همهی ما به خودمان میگوییم
- ارزش واقعی پول
- چگونه شاگرد بهتری شویم؟
- چهار مرحلهی زندگی
- راهنمای شادکامی
- سه توضیح ساده برای اینکه چرا هنوز مجرد هستید
- سه مزیت غیر منتظرهی ازدواج
- سه مهارت مهم زندگی که تاکنون هیچکس بهتان یاد نداده
- مرض بیشترخواهی
- اهدافتان را زیادی بزرگ میکنید
- بیست تناقضی که حقیقت دارند
- چگونه زندگیتان را میسنجید؟
- شادیهای ساده، پرمعناترین شادیها
- گشایش دگرگون کننده و بزرگ زندگیتان قبلاً رخ داده است
- مهمترین مهارت در زندگی
- همه چیز به فنا رفته و مطمئنم که تقصیر اینترنت است
شما کتاب عشق کافی نیست را خوانده اید؟ آیا آثار دیگر مارک منسن را مطالعه کرده اید یا در مورد آن ها اطلاعات دارید؟
منبع: MARKMANSON