معرفی کتاب شغل مورد علاقه اثر آلن دوباتن
باید خودمان را از خوش شانسترین آدمهای تاریخ بشر بدانیم چرا که در عصری متولد شدهایم که میتوانیم شغلی بیابیم که نه تنها برایمان قابل تحمل و پذیرش باشد که عمیقاً به ریشه های درونی وجودمان گره میخورد، ناظر به هدفی والاست، موجب شکوفایی خلاقیت میگردد و کفاف مخارجمان را میدهد. در بخش عمدهای از تاریخ این سوال که آیا به شغلمان علاقه داریم یا نه خندهدار و مضحک و حتی عجیب و غریب بود. در گذشته به هر کار سخت و طاقت فرسایی میپرداختیم. تنها معدودی لحظات فراغت و لذت بخش، خارج از بازه زمانی کار نصیب ما میشد. در پایان قرون میانه دگرگونی خارقالعادهای روی داد عدهای شروع کردند به کار به قصد پول درآوردن و به موازات آن دستیابی به رضایت از زندگی. هنرمند ونیزی تتیان(۱۴۸۵-۱۵۷۶) از نخستین کسانی بود که سودای پول و رضایت درونی را در سر میپروراند.
پیش از تیتیان ما یا سیاه بودیم یا سفید. یا فقط به جهت کسب درآمد زحمت میکشیدیم بدون اینکه علاقه و لذتی در کار باشد یا صرفاً به دنبال لذت بودیم و مثل کودکی بازیگوش خودمان را سرگرم کارهای سطحی میکردیم بدون آنکه به کسب درآمد و رفع نیازهایمان از این طریق فکر کنیم. تیتیان رنگ خاکستری را هم به طیف محدود ما اضافه کرد. دیگر هم میشد پول درآورد و هم از انجام کار لذت برد بدون اینکه منتظر شمارش معکوس ساعات پایانی کار برای فرار به سمت تعطیلات بود. ما نیاز داریم هم روحمان را سیراب نگه داریم و هم مخارج وجوه مادی زندگیمان را تامین کنیم. جهان مدرن با چشماندازی امیدبخش اموری را که در گذشته جدا به نظر میرسیدند(درآمد همراه با رضایت از خلاقیت؛ عشق همراه با ازدواج) را به هم پیوند زده و یکی میداند اما همین چشمانداز امیدبخش نیز جنبههای تاریکی داشت که از وقتی کوشیدیم به آن جامه عمل ببخشیم خود را وارد عرصه کرد، چون همیشه واقعیت چیز دیگری است. اشکال جدیدی از ناامیدی به شکل بیطاقتی، تردید و دودلی، ترس و… . چرا؟ چون باعث شد زندگی واقعیمان را با معیارهای بلندپروازانهای بسنجیم که فاصله بینشان مدام به ما گوشزد میکرد که کم آوردهایم.
پیچیدگی دیگری نیز که اضافه شد این است که گرچه چنین اهداف گیرایی برای خود تعیین کردهایم اما گرایش داشتهایم به خودمان بگوییم که راه دستیابی به آنها اساساً چندان دشوار نیست. خوب میدانیم که غریزه و شانس نمی تواند در شیمی به نتایج خوبی بیانجامد و هر تصوری غیر از این فکری آسیب زاست اما اگر در طول چندین سال تحصیلی برنامه درسی مدرسه شامل ماده درسی تقریباً روزانهای با این موضوع باشد که چگونه از پس یک رابطه براییم یا چگونه شغلی بیابیم که با استعدادها و علایقمان جور درآید، برایمان عجیب به نظر میرسد.
هدف این کتاب و به طور کلی هدف مجموعه مدرسه زندگی این است که این مفروضات آسیب زا را تصحیح کند که ناخودآگاهانه دچارشان هستیم و ما را مجهز به ایدههایی کند که بهتر بتوانیم آن خواستههای ستایش برانگیز اما در واقع بسیار دشوار خود را تحقق بخشیم که در حیات عاطفی و شغلی خویش در دل داریم.
متاسفانه بی اندازه دشوار است که آنقدر شناخت خوبی از خودمان داشته باشیم که بدانیم انرژی هایمان را در کدام جهت صرف کنیم. کتاب شغل مورد علاقه از همین رو نوشته شده تا در برخی از این تنگناها یاری و راهنماییمان کند تا بتوانیم خود را بهتر بشناسیم و شغلی را بیابیم که کاملاً مناسبمان باشد. این کتاب با روحیه همدلانه و عمیقاً کاربردی ما را هدایت میکند تا پیش از آنکه فرصت هایمان از دست بروند استعدادهای واقعی خویش را کشف کنیم و خواسته ها و آرزوهای در هم ریخته و مغشوش خویش را بهتر درک کنیم.

بخش هایی از کتاب شغل مورد علاقه
برای اینکه شغل مورد علاقه خود را بیابیم عاقلانه این است که نخست با چند حرکت کوچکتر آغاز کنیم. مثلا میتوانیم در یک دوره آموزشی ثبت نام کنیم که هفتهای یک بعد از ظهرمان را پر کند یا سه روز از تعطیلات را صرف بررسی یکی از گزینههای مورد نظرمان کنیم، به شکل پاره وقت وارد دوره بازآموزیای شویم که احتمالا ظرف دو سال تمام میشود. مثلاً ممکن است در شغل کنونیمان برای مسئولیت جدیدی داوطلب شویم که اصلاً به لحاظ بیرونی اتفاقی هیجان انگیز نیست اما همین میتواند نقطه آغاز دگرگونیهایی عظیم باشد. حرکات کوچک میتوانند باعث شوند در حوزههایی احساس مستعد بودن کنیم که تجربه کمی در آنها داریم و به این ترتیب جرأت ما را تقویت کنند. این تغییرات کوچک این تصور مضر اما بسیار فراگیر را درهم میشکند که شخص یا باید همان جا که هست بماند یا اینکه همه چیز را زیر و رو کند.
هم چنین بخوانید: معرفی کتاب اضطراب موقعیت از آلن دوباتن
هنگامی بیشترین خدمت را به دیگران می کنیم و بیشترین سهم را در جامعه خواهیم داشت که پر تخیلترین و اصیلترین جنبههای شخصی وجودمان را وارد شغلمان کنیم.
در بسیاری از چالشهای شخصی و شغلی گاهی دچار این فکر فلجکننده میشویم که با توجه به شناختی که از خود داریم افرادی مثل ما امکان ندارد به موفقیت و پیروزی برسند. با خود فکر میکنیم که بیتردید واقعاً چقدر احمق، مضطرب، خامدست و ناپخته، مبتذل و کودن هستیم.
ما عموماً حسادت را به عنوان یک احساس مولد نمیدانیم، اما هر بار که دچار حسادت می شویم شانسی به ما رو کرده است تا بدانیم چه چیزهایی ما را از اعماق وجود جذب میکنند. وقتی حسادتهایمان را با دقت و جزئیات بیشتری بررسی کنیم میتوانیم بفهمیم که احساس میکنیم دچار چه فقدانی هستیم و با توجه به این نکته بیاندیشیم که باید چه هدفی برای خود برگزینیم.
آیا کتاب شغل مورد علاقه را مطالعه کرده اید؟ نطرات خود را با ما در میان بگذارید.