معرفی کتاب زوربای یونانی
کتاب زوربای یونانی اثری از نیکوس کازانتزاکیس، زندگی توأم تو شخصیت متناقض، اما دوستداشتنی که ماجراهای جالب آن، شما را تا آخرین صفحه به دنبال خود، میکشاند. با ما همراه شوید تا با این کتاب بیشتر آشنا شویم.
درباره کتاب زوربای یونانی
کتاب دارای دو شخصیت اصلی است: شخصیت اول جوانی است ۳۵ ساله، کرم کتاب است، تمام عمر خود را صرف کتاب و کاغذ و قلم و نوشتن کرده و به دنبال حقیقت آفرینش این جهان و خلق دنیایی زیباتر و عادلانهتر است. به گفته خودش، اگر از او بپرسند، بین عشق ورزیدن به زنی و خواندن کتابی عاشقانه، کدام را برمیگزیند، مسلما میگوید دومی. تصمیم دارد بخشی از عمرش را در جزیره کوچکِ کرت، دور از هیاهوی جهان و آرام و بیدغدغه بگذراند، لذا معدنی لینیت میخرد و کارگرانی استخدام میکند تا با استخراج لینیت مخارج خود را تامین کند.
شخصیت دوم پیرمردی است ۶۰ ساله، بسیار سفر کرده، و معدنی است از تجربه. در عمر خود تنها یک کتاب خوانده، و بنا به شهر و دورهای که در آن بوده، شغلهای مختلفی امتحان کرده. سنتور مینوازد، عاشق رقص است و آن را زبانی فصیح و گویا برای انتقال مطالب بین انسانها میداند، بیباکانه زندگی میکند و با هر سلول وجودش از زندگی بهره میبرد. او زوربا نام دارد، الکسیس زوربای یونانی.

نیکوس کازانتزاکیس، غول ادبیات مدرن یونان این دو را در نخستین صفحات کتاب با هم آشنا میکند و ادامه کتاب زندگی این دو شخصیتِ متناقض با هم است. ماجراهای زیادی اتفاق میافتد و طی داستان، سر و کله آدمها و شخصیتهای بسیاری پیدا میشود. ساکنان جزیره کرت را از نزدیک ملاقات میکنیم، پای حرفهایشان مینشینیم، با آنان هم سفره میشویم و ازغذاهایشان که بعضا برای انسان امروزی عجیب و غریب است- میخوریم.
صحبتهای عمیق و بعضا فلسفی این دو شخصیت بسیار جالب و قابل تامل است، حتی ممکن است گاهی موی تنتان سیخ شود واگر کمی احساساتی باشید، احتمالا کمی هم اشک بریزید، اما ارزش این را دارد که این کتاب را بخوانید.
درباره نویسنده
نیکوس کازانتزاکیس در ۱۸فوریه ۱۸۸۳، در جزیره کرت که آن موقعها تحت حکومت عثمانیها بود، به دنیا آمد. لذا فضایی که با آن مواجه و در آن بزرگ شد، فضای شورش و اختلاف بود، بین حکومت و مردم. او زمانی را تحت تعلیم راهبان کاتولیک در مدرسهای در جزیره ناکسوس گذراند و پس از دبیرستان برای خواندن حقوق به دانشجویانِ دانشگاه آتن پیوست.
سایر آثار وی به داستانها، نمایشنامهها، سفرنامهها و ترجمههایش تقسیم میشود که آثار داستانی او را در ذیل، ذکر میکنیم:
- زوربای یونانی ۱۹۴۶
- مسیح بازمصلوب ۱۹۴۸
- آخرین وسوسه مسیح۱۹۵۱
- آزادی یا مرگ ۱۹۵۰
- مار و نیلوفر
- سن فرانسیس (۱۹۵۶) (در ایران سرگشته راه حق)

بخشی ازکتاب
من هر وقت دلم چیزی را بخواهد، میدانی ارباب چه میکنم؟ خود را از آن چیز انباشته میسازم تا زمانی که زده بشوم و دلم دیگر آن را نخواهد و اگر هم بار دیگر هوس کنم، از دیدنش واقعا مشمئز شوم. هنگامی که کودک بودم، درست توجه کن ارباب، دیوانه گیلاس بودم. پول نداشتم و نمیتوانستم یکدفعه مقدار زیادی بخرم. هر وقت مقداری میخریدم باز هم میخواستم، دلم گیلاس میطلبید. روز و شب جز گیلاس چیزی در مد نظر من نبود. دهنم مدام از فکر گیلاس آب میافتاد و از این که نمیتوانستم آنقدر که میخواهم بخرم، رنج میبردم. روزی بالاخره دیوانه شدم یا شرمنده، نمیدانم کدام، به هر حال اسیر و شیفته گیلاس شده بودم و دیگر برایم قابل تحمل نبود. ارباب میدانی چه کردم؟ شبانه برخاستم، سر جیب لباس پدر رفتم، یک سکه مجیدیه نقره در آن پیدا کردم و آن را ربودم. روز بعد، صبح خیلی زود برخاستم، به بازار رفتم و یک سبد پر گیلاس خریدم. در محل امن و خلوتی نشستم و شروع کردم به خوردن، آن قدر خوردم که باد کردم. باز هم به خوردن ادامه دادم تا حالت استفراغ به من دست داد. معدهام درد گرفت و بیمار شدم. آری ارباب به سختی بیمار شدم. از آن روز به بعد هیچ گاه هوس گیلاس نکردهام. حتی از دیدن آن هم حالم بر هم میخورد. طاقت دیدن آن را ندارم. به این ترتیب من نجات یافتم. هر وقت گیلاس میبینم میگویم، دیگر خواهان تو نیستم. همین روش را بعداً در مورد شراب و توتون به کار بستم. درست است که الان، هم شراب مینوشم و هم سیگار میکشم ولی اسیر و بنده آن نیستم. هر لحظه که دلم میخواهد، آنها را کنار میگذارم و دیگر اسیر این شهوات نیستم. در مورد وطنم هم همینطور، آن قدر به آن فکر کردم که سراپا انباشته شدم و حالت استفراغ به من دست داد.
آیا شما کتاب زوربای یونانی را خواندهاید؟ از این که نظرات و تجربیات خود را با ما در میان بگذارید، خوشحال میشویم.