بلوغ عاطفی در رابطه چگونه است؟
بلوغ عاطفی در رابطه چگونه است؟ چه تاثیری بر بهبود رابطه دارد؟ در دنیای امروز اکثر افراد برای بهبود روابط خود از روانشناسان و درمانگرها کمک می گیرند. دلیل این امر این است که کیفیت روابط ما روی کیفیت زندگی مان تاثیر گذار است.
توجه به مسائلی که در همه روابط ما به وجود می آید برای یک زندگی معنادار بسیار مهم است. مسائل خانوادگی اغلب به کشمکش هایی برای تعیین مرزها مربوط می شود. مشکلات ازدواج معمولاً شامل انتظارات برآورده نشده است. مشکلات کاری را معمولاً می توان در تعاملات چالش برانگیز با همکاران جستجو کرد. کسانی که مجرد هستند اغلب سابقه روابط ناامیدکننده ای را به دلیل ناتوانی در تعیین مرزها و بیان نیازهای خود نشان می دهند. موضوع هرچه باشد ، یکی از موضوعات مشترکی که ظاهر می شود این است که در طول این روابط ، کسی از بلوغ عاطفی در رابطه صحبت نمی کند.

افرادی که از نظر عاطفی بالغ هستند این سه ویژگی را دارند:
- افراد بالغ عاطفی مسئولیت احساسات ، واکنش ها و زندگی خود را به طور کامل بر عهده می گیرند.
۲- افراد بالغ عاطفی قادرند همدلی خود و دیگران را همزمان حفظ کنند.
۳٫افراد دارای بلوغ عاطفی صحبت می کنند و حقیقت را می گویند ، حتی اگر سخت باشد.
در حقیقت، گاهی بلوغ عاطفی سخت است. بلوغ عاطفی از ما می خواهد واکنش های خود را حتی زمانی که احساس می کنیم دچار احساسات شده ایم ، مدیریت کنیم. بلوغ عاطفی ما را ملزم می کند که تمام تلاش خود را بر آنچه می توانیم کنترل کنیم به جای اینکه روی چیزی که در حال حاضر از دسترس ما خارج است تمرکز کنیم. بلوغ عاطفی از ما می خواهد ترس خود را از تصاحب کامل زندگی خود کنار بگذاریم و تصمیمات سخت و گاه دردناک بگیریم.
هم چنین بخوانید: ۷ روش ایجاد امنیت عاطفی در رابطه
وقتی در مورد مدیریت احساسات صحبت می کنیم ، گاهی اوقات افراد تصور می کنند که از آن ها می خواهیم واکنش های خود را از هر احساسی تخلیه کنند و با لحنی بی تأثیر صحبت کنند. اما، در واقع ، نشان دادن احساسات در مکالمات دشوار برای شنیدن و انتقال تأثیر کامل تجربه بسیار مهم است و اهرمی برای تغییر وضع موجود ایجاد می کند.
احتمالاً همه ما این تجربه را داشته ایم که درخواست خود را بارها و بارها با آرامش انجام دهیم ، فقط وقتی که اشک می ریزیم ، صدای خود را بلند می کنیم یا در غیر این صورت به شدت واکنش نشان می دهیم ، همه چیز تغییر می کند.
وقتی احساسات از کنترل خارج می شوند ، اغلب به این دلیل است که احساس می کنیم ناتوان و آسیب دیده ایم و معتقد نیستیم که تغییر واقعی ممکن است مگر اینکه سعی کنیم طرف مقابل را به اندازه خودمان رنج دهیم. کنترل احساسات با محرک ها مطابقت ندارد و به نظر می رسد خارج از کنترل فرد است. متداول ترین نمونه های اختلال نظم عاطفی که در دفتر کار می بینیم در دو دسته قرار می گیرد: خشم و فروپاشی.
هم خشم و هم فروپاشی زمانی اتفاق می افتند که احساسات ظریف تری سرکوب شده و ناگفته های آن ها بیان نشده است.
خشم زمانی رخ می دهد که فرد احساس می کند تنها راه بهبود وضعیت ، کنترل آن است و تنها راه کنترل آن ترساندن طرف مقابل به تسلیم شدن است. این تلاشی است برای بیان عمق احساسات خود از طریق نیروی وحشیانه. از آن جا که “خشمگین شدن” دشوار است ، خشم معمولاً بر کسانی که در موقعیت فرودست قرار دارند انگاشته می شود.
مثال های زیادی وجود دارد که کارفرمایان خشم خود را بر زیردستان خود تخلیه می کنند یا یک پیشخدمت فقیر توسط مشتری مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. در روابطی که تصور می شود برابر است ، مانند ازدواج ، عصبانی شدن اغلب مستلزم یک عنصر بی اعتنایی است – “چگونه جرات می کنی با من چنین کنی”. در حالی که بی تردید این حقیقت وجود دارد که زنان به دلیل خشم بدون جریمه به گونه ای مجازات می شوند که مردان اینگونه عمل نمی کنند ، خشم بدون محدودیت یک پیروزی فمینیستی نیست، یک عصبانیت است.
عصبانیت یک احساس مولد است و به ما نیرو می دهد که برای خود و دیگران بایستیم و تغییر ایجاد کنیم. این می تواند ما را به سوی چیزی بهتر از آنچه که اکنون داریم سوق دهد. اما خشم توهین آمیز است.
شما چه توصیف دیگری از بلوغ عاطفی در رابطه می شناسید؟
منبع: PSYCHOLOGYTODAY